حضرت آدم از بهشت که برون شد، عصایی از درخت بهشتی به همراه داشت؛ و انواعی از ما، از نسل همان درخت بهشتی هستیم که خداوند، همراه آدم به زمین فرستاد.
ما گیاهان، از موسیقی و اصوات دلنشین و از گفتار حکیمانه شما انسان ها لذت می بریم وبر رشد و نمو ما افزوده می شود. ما صدا و تصویر و اعمال خوب و بد شما انسان ها را در خود، ثبت و ضبط می نماییم.
ای انسان در کجای تاریخ من با تو یار و یاور نبوده ام؟
من از پدر و مادر و زن و فرزند به تو نزدیکترم. وقتی روح از بدن نزدیکان تو جدا می شود و به ملکوت اعلی می پیوندد؛ جسم آنهارا هرچه زودتر برای فاسد نشدن و با عجله به خاک می سپاری و آنها را به فراموشی می سپاری.  ولی من پس از مردن و جدا شدن روح و جان از جسمم ، به صورت چوب،  باز سالها و قرنها در کنار تو هستم و خدمتت می کنم. موقعی که به دنیا می آیی گهواره ات هستم و با نوای لالایی در آغوش من می خوابی و بر می خیزی.
در دوران زندگی کوتاه و بلندت همیشه دستهای تو، بدن تو و پاهای تو با من تماس داشته و از پرتو مفید ساطع شده توسط من بهره می بری؛ و در آخر نیز در من و با من به خاک سپرده می شوی.حتی در آن دنیا نیز من با تو خواهم بود. اگر جاهلانه و ظالمانه زندگی کرده باشی با آتش من می سوزی و اگر در دوران زندگیت عشق به خالق و محبت به مخلوق را سرلوحه کار خویش قرارداده باشی،  در زیر درخت طوبی در بهشت، به آسودگی خواهی زیست و از نعماتی که خدا در من نهاده است بهره مند خواهی شد.

تو چوب راست به آتش دریغ می داری         کجا به آتش دوزخ برند مردم راست
طوبی قامتان بس باشدم، سرو خرامانم        چرا قمری صفت هر لحظه بر شاخ دگر باشم.

در بندگی همچون مریم(ع) باش تا خدایت به هر کجا باشی ترا از میوه های درخت طوبی روزی دهد.

تحفه بزم اوست مریم وار      هرچه طوبی به نوبر افشاند.

حضرت نوح (ع) از من کشتی ساخت و به وسیله من نسل بشر را از نابودی نجات بخشید. نمرودیان از چوب من کوهی از آتش ساختند تا حضرت ابراهیم (ع) را در آن بسوزانند؛ چون خالق من  دستور نسوختن داد من شعله ور، و گداخته بر حبیب خدا گلستان شدم. من گر به دست بنده خاص خدا افتم فرعون و فرعونیان براندازم؛ دریا بگشایم و از سنگ چشمه جاری کنم.

ورنه کی کردی به یک چوبی هنر     موسی ای، فرعون را زیر و زبر

حضرت سلیمان بر عصایی تکیه داشت؛ که ملک الموت جان او بگرفت آن عصای چوبین یکسال حضرت را بپا داشت تا به دستور خداوند موریانه آن بخورد و سلیمان بر زمین شد.
عیسویان گویند حضرت مسيح (ع) بر صلیب چوبین بر دار شد.
ای انسان منی که به زیر تبرها و تیغ توام، پیامبر بگفتم بیا آمدم بگفتم برو رفتمی تو انسان کجایی به فرمان او. جاهلان از من بتها ساخته اند و آن ساخته خود پرستیدند. چو به دست محمد امین (ص)  افتادم با منی بتها به زیر کشید و دین خدا زنده کرد.
همین چوبدست، گر به دست بی خردی افتد، زند آنرا بر لبان فرزند رسول خدا.

زینب به طعنه گفت بزن خوب می زنی      ظالم! به بوسه گاه نبی چوب می زنی

از حنانه بیاموزیم درس عشق و وفا که چون پیامبر بر منبری خطبه خواند ناله می زد همچو طفلی جدا شده از مادرش.

استن حنانه از هجر رسول       ناله می زد همچو ارباب عقول
گر نبودی چشم دل حنانه را      چون بدیدی هجر آن فرزانه را

غیر از پیامبران بعضی از انسانهای صالح نیز با من رابطه داشته و زبان مرا به قدرت خداوند آموخته اند و قدر من دانسته و اشعار و نوشته هایی سروده اند که بازگو کننده یک از هزاران حقایق وجود من است. و من در این نوشتار با اجازه از آنها از اشعارشان بهره می گیرم.
چرا حضرت موسی که تقاضای دیدن باری تعالی را نمود خداوند اورا ازاین دیدار نهی نمود و چون حضرت موسی اصرار نمود خداوند تجلی نوری از انوار خود را بر کوه تاباند که کوه طاقت تجلی نور خدا را نیاورد و حضرت موسی با همراهان خود از تجلی آن نور الهی بیهوش و بنا به قولی مردند در حالیکه خدای باری تعالی از پس درخت موسوی با حضرت تکلم فرمود و عاشقانه حضرت موسی با خداوند به گفتگو نشست.

هم چنانک موسی از سوی درخت    بانک حق بشنید کای مسعود بخت
از درخت انی انا الله می شنید          با کلام انوار می آمد پدید

چرا کوهها و موجودات دیگر نمی توانند رابط مستقیم بین خالق و مخلوق باشند؛ ولی من درخت در تمام ادوار و تاریخ گذشته بین خالق و مخلوق رابطه تنگاتنگ داشته ام.حال نجار عزیز و درودگر محترم به من بگو تو از کدامین چوب به دستهایی و از کدام اولاد نوحی. آیا بر کشتی چوبین نوح سوار شده ای و یا همچون اولاد ناخلف او بر کوه پناه برده ای؟
صد سال قبل بر سر در غرفه درودگران خواندم که نوشته بود:

ما را همین بس کز اصناف روزگار      نجارم و ز نوح نبی ارث می برم.

جمله به ظاهر زیبایی است ، در صورتیکه شعارگونه و توخالی نباشد. تو ای درودگر، ای نجار چگونه از من استفاده  می کنی، و چقدر مرا می شناسی؛ و از انواع مختلف من چگونه بهره می گیری. آیا تاکنون مرا زیر میکروسکوپ نظاره کرده ای؛ و در بافت ها و آوند های من دقت نموده ای؟ آیا می دانی چگونه من از رطوبت کم زمین آب را جذب کرده و آنرا به بالاترین ارتفاع خود می رسانم؟ (برگ و گل و میوه و تخم گذاریم هرکدام خود داستان و دنیای دیگری است). آیا الواری که به دست می گیری تا پای اره آنرا به قطعات دلخواهت برش دهی، سن مرا شمارش و سختی مرا می سنجی؟ آیا تاکنون مرا بوییده ای تا نوع من و زمان قطع مرا تشخیص دهی؟ آیا با ضربه زدن برمن صدای مرا شنیده ای تا مقدار رطوبت و سختی مرا بفهمی؟ آیا از حس چشایی خود جهت شناخت نوع من استفاده کرده ای؟ ای استاد نجار! آیا به قول خودتان بازاری کاری یا سفارشی ساز؟ آیا به سفارش نمایشگاه دار از سروته کار خود می زنی؟ و تو گنجشک رنگ کرده و او به جای بلبل می فروشد؟ سود مادیش به جیب فروشنده رفته و گناه کم کاریش را به حساب تو می ریزند. بازاری و سفارشی دیگر هم معنی شده و شکل (بزن بریم!) پیدا کرده است. قدیمی ها از اتصالات کم و زبانه، فاق و فرنگ، دم چلچله، نیم و نیم،دوبل و فاق و زبانه استفاده می کردند و آنچنان با دقت اینکار را انجام می دادند، که به قول معروف مو، لای درز آن نمی رفت. حال چه می کنید؟ میخ و چسب جای اتصالات قدیمی را گرفته است. در حالیکه نمی دانید میخ و فلز با وجود من همخوانی ندارد. و نمی تواند دو چوب را به هم برای دراز مدت نگهدارد. بوفه و کتابخانه و ویترین و امثالهم، که با اتصالات میخ و پیچ سوار شده اند؛ در اثر یک جابجایی بندهای آن از هم جدا شده و تا به منزل خریدار برسند از هم پاشیده می شوند. مبل و صندلی اعم از استیل و ساده که با فشار پیچ دستی و گیره و تنگ و غیره توهم شده اند، اگر بعد از رویه کوبی بخواهند رویه آنرا تعویض نمایند؛اتصالات مبل و صندلی از هم جدا می شود، زیرا تسمه ها و فنربندی و پارچه است که مبل و صندلی را بپاداشته است.

تراش چوب نه بهر هلاکت چوب است   برای مصلحتی راست در دل نجار
گر خوب کنی روی مرا خوب توام       ور چنگ کنی چو چوب هم چوب توام

استادکار نجار چرا در ساخت یک محصول از یک نوع چوب و همرنگ در اتصالات خود استفاده نمی کنی؟ تا مجبور نباشی برای یکرنگ کردن آن از رنگ پوششی استفاده کنی.رنگهای پوششی و رزین و پلی استرها و رنگهای شیمیایی، هرچند از اجداد دور من می باشند ولی با من همخوانی ندارند. این نوع رنگها مرا به تنگی نفس و خفگی دچار می کنند. انقباض و انبساط،  نفس کشیدن من است؛ در این نفسها بو و پرتو هایی از من به شما می رسد که شفای دردها و امراض مختلف شماست.
خواسته من از رنگ کارهای گرامی مصرف کردن آسترهای گیاهی و رنگهای سنتی قدیمی مانند (لاک و سندروس) و انواع روغنهای گیاهی مخصوصا روغن زیتون می باشد. در مصرف، و استفاده از فیبر و نئوپان و ام دی اف که از خورده چوبهای من با چسبهای شیمیایی تهیه می شود؛ تمام جوانب آنرا از روکش های متنوع من پرس نمایید تا از بو و تقطیر مواد شیمیایی مضر درون آن در محیط زندگی خود جلوگیری کرده باشید.
از کارخانه های تولید سه لایی و نئوپان و فیبر و امثالهم، تقاضا دارم جهت سلامتی خود و نجارها و خانواده ها از چسب های گیاهی و حیوانی استفاده کرده حتی المقدور از استفاده چسبهای شیمیایی و اسید دار خودداری نمایند.
درخت و انسان این دو همزاد و دو موجود ناشناخته، که متاسفانه بشر قدرو قیمت این همزاد خود را نشناخته و نمی داند؛ با نابجا استفاده کردن از چوب درختان و جنگلها نسل بشر را به نابودی نزدیک می نماید. قطع هر درخت مساوی است با مرگ یک انسان.همانگونه که انسان از نظر روحی و جسمی ناشناخته مانده است؛ درخت هم برای انسان ناشناخته است. فرض کنیم یک درخت سیب ده ساله که سالیانه حداقل بیست کیلو سیب می دهد؛ اگر انسان با پیشرفتی که از لحاظ تکنولوژی و علم نموده، بخواهد یک کیلو سیب تولید کند؛ اگر دستگاهی به طول و عرض کیلومترها بسازد نخواهد توانست حتی یک سیب همچو درخت سیب تولید نماید. شما چه می کنید با این موجود خدادادی، این شریک زندگیتان ،  که اگر اکسیژن تولید نکند و بار ندهد ، زندگی حتی برای لحظه ای برای انسانها مقدور نخواهد بود.
کمی هم خواسته های خود را از شهرداری ها، محیط زیست، فضای سبز و جنگلداری ها بیان کنم.

و اما شهرداری ها:
شهرداری ها با مجوز دادن ساخت آسمان خراشها، باغهای قدیمی با درختان کهنسال را می برند و جای آن بتن و آهن می کارند. عیبی ندارد جان ما فدای آسوده زیستن و با خانمان شدن انسانها، ولی در نقشه های شهرسازی طوری آسمان خراشها را بسازید که اولا به هم چسبیده نباشند و فاصله 20 الی 30 متری را رعایت کنند. دوما خیابانهای شمالی جنوبی، بر آن تعبیه و نهالهایی با فاصله پنج الی شش متر از جنس درختان بومی آن محل بکارند. سیمهای برق و تلفن و لوله های گاز را از نزدیکی من عبور ندهند. کنار بدنه و ریشه من جدول سیمانی و پلهای آهنی و موزاییک و آسفالت قرار ندهید. به فاصله نیم متر از پیرامون من از موزاییک های کوچک با فاصله و بدون سیمان  موزاییکها را روی ماسه بکوبید تا با هم سطح شدن کنار من و محیط عبور و مرور مزاحمتی ایجاد نکند و بدینوسیله من از آب و هوا جهت ریشه ام استفاده نمایم.
مرا داخل جویها و نهرهای آب نکارید.مرا با ساختمانها انس و الفتی نیست؛ به همین دلیل تنه و شاخ و برگ من به سوی نور خورشید و خیابان ها مایل شده و هر چند سال یکبار جهت تعادل من در برابر برف و طوفان و جلوگیری از سقوط،  مرا هرس نمایید؛ تا تعادل و وزن من به هرسو متعادل شود.هرس سالیانه من بدست متخصصین نه هر اره به دستی.به عمر من و زیبایی شهرها می افزاید. و جای برش شاخه های من که زخمی بر تن من می باشد با مواد چسبدار صمغی گیاهی که ضد باکتری و قارچ باشد؛ پانسمان نمایید.
بدینوسیله و توسط همین مقاله شکایتی از شهرداران تنظیم و به درگاه خداوند ارسال می نمایم.آقایان شهردار جهت زیبایی خود هر چند ماه یکبار به آرایشگر مراجعه و به زیبایی سر و صورت خود اهمیت می دهند ولی درختانی در این شهر هستند که دهها سال است دستی به سر و صورت آنها کشیده نشده است.
در شهرها و مناطق آلوده و پر ترافیک دوده و مواد شیمیایی که از سوخت خودروها و کارخانه ها به وجود می آید مرا می آزارد . د رمناطق کم باران هر هفته یا پانزده روز یکبار برگهای مرا بشویید تا من مجبور نباشم در یک بهار و تابستان، چندین بار خزان برگ داشته باشم.آتش نشانها و آپارتمان های بالادستی من با شستن برگهای من مرا یاری کنند.در خیابان های شرقی غربی، سعی نمایید در قسمت شمالی خیابان ها که آفتاب  بیشتر می تابد مرا بکارید؛ و در قسمت جنوبی خیابان ها که ارتفاع ساختمان ها بلند است؛ از درختان و بوته هایی استفاده کنید که به نور آفتاب نیاز کمی دارند. درخیابان های شیبدار که جوی آب روان است؛ در دو طرف من به فاصله یک متری کف جوبهای سیمانی را با مته دو الی پنج سانتی متری سوراخ نمایید و داخل آن ابری (اسفنج) به همان قطر و طول ده سانتی متر قرار دهید و سالیانه آنرا تعویض نمایید؛ تا به صورت قطره ای از آب جاری جویها استفاده کنم.چرا در گذرگاهها و پارک ها از درختان میوه دار بومی استفاده نمی کنید؟ یک درخت سیب یا گلابی یا انگور یا توت و آلبالو آنچنان زیبایی چه در زمان گل کردن و چه در زمان میوه دار شدن به شهر شما می بخشد که قابل وصف نیست. یک درخت سیب در کنار مغازه میوه فروشی، یک درخت خرما در جنوب در کنار خرمافروشی و یک درخت پسته و بادام در کنار مغازه آجیل فروشی نه تنها لطمه ای به کسب آنها نمی زند بلکه خود تبلیغی برای آنهاست.چرا شهرنشینان در پشت بام ها و بالکن ها و کنار پنجره ها از گیاهان کم ریشه و میوه، صیفی و سبزیجات خوردنی برای استفاده خود بهره نمی گیرند؟ به شهرداریهای شهرهای شیب دار، پیشنهاد می کنم همچنان که در جاده های خاکی جهت آزار ندیدن انسانها و خاکبار نشدن منازل، آن جاده را آب پاشی می نمایند؛ آسفالت خیابانهای شیب دار را به وسیله هدایت آبهای جوبها در خیابان ها و یا آبهای غیر قابل شرب را به وسط آسفالت خیابان هدایت و آنرا خیس و نمناک نمایید تا ذرات معلق در هوا که بیشترین آلودگی تنفسی را برای انسان و نسل من به وجود آورده است به نهرهای کنار خیابان هدایت و در آخرین شیب شهرها آن آبهای آلوده را تصفیه نمایید. بدین وسیله ذرات معلق در هوا که توسط خودروها و کارخانجات یااز محل های دور که به وسیله باد وارد شهرها می شوند و با گذر هر خودرو ذرات نشسته در آسفالت، به هوا بلند و باعث آلودگی هوای شهرها می شود. این آلودگی رابه وسیله جریان آب در روی آسفالت شهرها به جویبارها انتقال دهید تا هوای شهرها پاکتر و برگهای درختان من جهت تنفس و اکسیژن دادن به شما انسانها، فعالتر شود.


پیشنهاد عملی:
بلندترین نقطه آسفالت  خیابانها مرکز خیابان است که توسط راهنمایی و رانندگی به عرض ده سانتی متربه رنگ سفید یا زرد خط کشی شده است.(البته خیابانهای شمالی جنوبی و خیابانهای شیبدار) حال این خط کشی ها را توسط اره های آسفالت بر به همان پهنای خط کشی شده به اندازه سه الی پنج سانتی متر گود نموده و آب را در آن جوی کوچک رها کنید. این آب توسط عبور طولی خودروها به جهت های مختلف پاشیده شده و ذرات معلق در هوا که توسط جاذبه زمین به زمین برخورد می نمایند دیگر در اثرعبورخودروهاو چرخش هوا در هوا معلق نمی مانند تا در ریه انسانها فرو رفته و یا بر روی برگهای من بنشینند و مرا خفه نمایند. برای نمونه یک برگ دوماهه مرا از درخت بکنید و مقدار آلودگی آنرا باهمان مساحت روی آسفالت ها قیاس نمایید. تا گفته من بر شما ثابت گردد؛ که آسفالت خیابان ها پاکیزه تر از برگ من و ریه شما شهرنشینان است.
وسایل نقلیه را موظف کنید تا لوله ای با زاویه به لوله اگزوزها وصل نمایند که مایل به سوی زمین باشد.
و اما سخنی با محیط زیست و جنگل بانی :
طبق آمارهای غیررسمی که موثق تر از آمارهای رسمی محیط زیست می باشد در سال 1320 ه ش مقدار جنگل های ایران تقریبا 18 میلیون هکتار بوده است در حالیکه هم اکنون زیر 12 میلیون هکتار می باشد. چرا این اندازه از جنگل های کشور نابود شده است؛ علت چیست؟
دولت با نیرو و قوای کم می خواهد از جنگل حفاظت کند و حاشیه نشینان جنگل با نیروی زیاد و محتاج زمین جهت قوت و غذا و درآمد کافی برای خانواده و دامداری احشام خود سانتی متر، سانتی متر جنگل را تراشیده و به پیشروی خود به سمت جنگل ادامه می دهند. اولا این پیشروی برای دولت و ماموران او قابل رویت و محسوس نبوده و ثانیا اگر کشاورزی، متری و کیلومتری هم به حریم جنگل تجاوز کند از دست نیروی کم و غریب و ناآشنا به جنگل و حدود آن، کاری ساخته نیست.
حال گیریم به فرض به جنگل ها توسط اهالی تجاوز نشود این ارگان های عریض و طویل که در داخل آسمانخراشها و مراکز استانها ، پشت میزهای آنچنانی با حقوق های گزاف چه کرده و چه می کنند.برای احیای جنگل هایی که هرگز پا به آن ننهاده اند؛ قسمتی از جنگل را به مناقصه می گذارند؛ البته با رابطه بازی شخصی برنده این مناقصه می شود. از او تعهد می گیرند در مقابل قطع هر درخت، درختی بکاردقرارداد بسته می شود اره ها و تبرها بکار می افتد قلع و قمع درختان آغاز می شود و به فاصله چند هفته آن قسمت از جنگل همچون کف دست صاف و پوست کنده می شود. آن قسمت از جنگل از درخت و بوته ها و علف های آن تهی شده و خاک زرد و سرخ و سفید آن نمایان می شود.حال این پیمانکار می خواهد به تعهد خود عمل کند به اولین نهالستان رفته ارزانترین نهال را خریداری  یا کاشته و به جای درختان متنوع جنگل که بریده است می کارد. در منطقه ای که درخت بلوط بوده سپیدار، و در زمینی که چوب راش بوده کاج می کارد و در قسمت دیگری که چوب ملچ بوده سرو می نشاند. پیمانکار تعهد خود را انجام داده است و در مناقصه، قطعه ای دیگر از جنگل به یغما می رود. چوب های بریده شده را به انواع حیل همچون قاطر و اسب و الاغ بر زمین کشیده شده بعد از هفته ها و ماهها به جاده نزدیک می شود. در این نقل و انتقال اولا کف جنگل که پوشید از بوته و علفزار بوده،  نابود شده  پس از اولین بارندگی سیلاب ها و جابجایی خاک از جنگل  به سوی دشت و کویر آغاز می شود.
به جای جنگلی قدیمی و پربار می ماند نهالستانی که در اثر جابجایی نوع درخت و ناهمخوانی خاک با نوع درخت کاشته شده، بعضی ها می میرند و بعضی از آنها در زیر درختچه های هرز خفه شده و نابود می گردند. چه بر جای می ماند، بوته زاری بی مصرف و در نتیجه عقب نشینی جنگل. صد رحمت به آتش سوزی ها که چنین خسارت به جنگل نمی زند.
حال ببینیم در فرایند تبدیل درخت بریده شده تا محصول مورد نیاز مصرف کننده ، چه اتفاقاتی می افتد که قابل اعتناست؟ درخت های بریده شده در مناطقی مرطوب و خیس، دپو شده بعد از گذشت چندین ماه و آلوده شدن درختان به انواع انگل ها و قارچ ها و لانه گذاری و تخم گذاری انواع حشرات در آن، وارد بازار مصرف می شود. چند ماهی در چوب فروشی های عمده می ماند و آفت های چوب درون الوارها، کار خود را به مرور و آهسته انجام می دهند. تا اینکه چوب بدست نجار برسد. چوب در این فرایند از جنگل به مصرف کننده  بارها و بارها دست به دست شده و به قیمت آن اضافه می شود. نجار بدون چاره چوب را همچون هندوانه ای دربسته که خوب و بد آن به ظاهر معلوم نیست به چندین برابر قیمت اصلی آن می خرد و بعداز برش با چوبی باخته و قارچ زده و کرم خورده مواجه می شود که نه راه پس دارد نه راه پیش.

پس ادب کردش بدین جرم اوستاد      که مساز از چوب پوسیده عماد

حال با این چوب، مبل و صندلی می سازد؛ تخت و دکوراسیون و نرده پله می سازد. بیچاره خریدار روی همین صندلی می نشیند و در اثر پوسیدگی و باخته بودن  پشت یا پایه صندلی می شکند؛ به زمین می خورد و راهی بیمارستان می شود. و در مواقعی از اینکه دو سه پروانه زیبا وارد منزل شما شده بسیار خوشحال و از این پروانه که در اصل آفتی بزرگ برای محصولات چوبی شماست استقبال شایانی می نمایید و سال بعد پس از اینکه کرم، پایه میز و صندلی  را می خورد؛ گله و شکایت می کنید. در حالیکه نمی دانید آن کرم از تخم گذاری همین پروانه زیبا به وجود آمده است. و آن پروانه نیز از همین کرمی که از جنگل، داخل چوبی که نجار خریده و مصرف کرده درون  مبلمان شما، به وجود آمده است.

در میان چوب گوید کرم چوب      مر کرا باشد چنین حلوای خوب

راه چاره چیست؟

- برای توسعه و احیای جنگل ها ساختن راه تا اعماق آن را، در اولویت قرار دهید.

- ساختن پست و ایستگاه های تحقیقاتی و گماردن متخصص تحصیل کرده در این رشته جهت آفت زدایی، هرس درختان مفید تا دوسوم ارتفاع آن و نابودی بوته های مزاحم و درختان انگلی.

- حمل و تخلیه زائده های جنگلی جهت کارخانه های نئوپان و فیبرسازی

- زدن آب بندهای کوچک در دره های پرشیب جهت کاهش سرعت سیلابها و هدایت آب به وسیله نهرها و لوله از کناره جاده جهت استفاده تاسیسات و بناهای ساخته شده و آبیاری نهال ها و خاموش کردن آتش سوزی احتمالی

- آمادگی و تقویت پست های آتش نشانی در مناطقی که هدایت آب ممکن نیست

- قطع و حمل درختان رشد یافته و صنعتی شده و درختان بیمار قبل از پوسیدگی به کارگاه های پخت و تقطیر و گند زدایی و خشک نمودن آن

- جهت بازپروری جنگل های پیر و قدیمی به فاصله 5 تا 7 متر به امتداد خط نصف النهاراز شمال به جنوب جنگل را پاک سازی کرده در نقاط رطوبتی و پرباران از نهال های چند ساله به فاصله های معین از همان نوع نهال های بومی که مفید و صنعتی است کاشته و تا دو سال اطراف آن را علف زنی نمایند.

- نهال کاشته شده می بایست لا اقل  دو ساعت قبل از ظهر و دو ساعت بعد از ظهر جمعا چهار ساعت در معرض آفتاب قرار گیرند. پنج تا هفت متر جنگل را به موازات خط تراش داده شده رها کنید تا نهال های کاشته شده پهنای تراش خورده را سایه دهد. 5 الی 10 سال بستکی به نوع درخت رشد کافی را مینماید.

- بعد از رشد کافی نهال های کاشته شده قسمت دیگر جنکل رها شده را به همین ترتیب احیا نمایید.و سعی کنید درختان کمیاب و کم رشد و میوه دار را که پرندگان ار آن تغذیه  می نمایند قطع ننمایید.د راین مدت 5 الی 10 ساله هر دو سال یکبار درختان را هرس نمایید. و شاخه های هرس شده را از جنگل بیرون برده و به کارخانه های نئوپان سازی و کوره های ذغال و قسمتی را نیز جهت سوخت کنار بگذارید.

-  اگر شما انسان ها بدانید پرتو و حرارت من در حال سوختن چقدر برای شما مفید است همه شومینه های گا زی خود را به هیزمی تبدیل می نمایید.

 - پختن غذا و نان در روی شعله مستقیم گاز برای شما مضراتی دارد در حالیکه در آتش هیزم و زغال من منافعی است که نمی دانید.

- اداره جنگل بانی را به جنگل داری تبدیل کنید. این ادارات عریض و طویل را با این همه نیروی کم کار و کم بازده به نیروی متحرک و سازنده تبدیل نمایید.

- دولت ها بیایند جنگل ها و مراتع و زمین های بایر و بی آب و علف را واقعا ملی نمایند.نه خود خورند نه کس دهند؛ نباشند.

- جنگل ها و مراتع و زمین های بایر را به مردم بسپارید. دولتها نباید همچون ماری باشند که بر گنجی حلقه زده است. نه خود از آن گنج سود برند و نه به انسان های بیکار و گرسنه و دردمند که به آن گنج چشم دوخته اند خیری نرسانند.

- تعاونی ها و اتحادیه ها دست اجرایی دولت در پیاده شدن قوانین باشند. و دولتها فقط نظارت کنند.

- افراد جویای کار در صنعت چوب که تجربیاتی دارند یا علاقمند به این صنعت هستند؛ به تعاونی درودگران مراجعه و هرکدام حدودا یک میلیون تومان کمتر یا بیشتر سرمایه گذاری نمایند و اتحادیه ها در قبال هر ده نفر جویای کار، یک متخصص صنایع چوب، یک متخصص در امور جنگلداری، یک نفر از حاشیه نشینان جنگل و یک نفر از کارمندان محیط زیست و جنگل بانی را که آشنا به محیط می باشد؛را تخصیص داده و مجموعا تشکیل یک شرکت دهند و به مجموع هریک از اعضا، یک هکتار جنگل یا مرتع  و زمین های بایر واگذار شود.

- اتحادیه و تعاونی ها و بانک ها و شرکتهای بیمه این شرکت ها را یاری نمایند. اتحادیه ها مستقیما چوب را از تولید کننده خریداری و به دست مصرف کننده اصلی برسانند.

- اتحادیه ها سعی نمایند افراد بیکار و جویای کار را از شهرهای نزدیک به جنگل ها و مراتع همان محل انتخاب نمایند.

- خواهید دید چوب به مقدار زیاد تر و سالم و ارزانتر از امروز وارد بازار کار می شود. و جنگل های تولید کننده اکسیژن برای موجودات نه تنها کاسته نمی شود بلکه افزایش نیز می یابد.

- در این صنعت یک پنجم نیروی بیکار، وارد بازار این صنعت و مجموعه زیر دستی آن شده و اقتصاد این صنعت را دگرگون خواهد کرد.

- در این فرایند بار دولتها سبک و کارمندان میز نشین شهری وارد بازار تولید می شوند.

- شرکتهای تولید کننده پس از برداشت محصول تمامی محصول خود را در محل به تعاونی ها تحویل و تعاونی ها سهم تولید کننده را پس از کسر بدهیهای وی، پرداخت نمایند.

- زنجیره برش، تقطیر در استخر های ضد عفونی کننده، گند زدایی و خشک نمودن چوبها با شرکت یا نظارت کامل تعاونی ها انجام شود.

- در این فرایند تعاونی ها رابط بین شرکتهای تولیدی و موسسات، بانک ها، بیمه ، دارایی و دولت خواهند بود.

- وکالت و دفاع از حقوق تولید کننده در تمام جهات به عهده تعاونی ها باشد.

- تکلیف حیوانات و وحوش داخل جنگل ها نیز مطابق همین برنامه جنگلداری وارد صنعت دیگری می شود که آن هم خود داستان قابل حل دیگری دارد.

- اگر این گفتار و نوشته به دست افرادی مومن و کاردان و متعهد کارشناسانه و علمی دقیقا برنامه ریزی شود باشد که مشکلی از مشکلات ما درختان و شما انسان ها حل شود.

ارادتمند همه انسانها خوب (درخت)